خاطرات مامان سمیرا در دوران بارداری
سلام به همه .من چون جدیدا این وبلاگا درست کردم زیاد تاریخ و خاطره خاصی از اتفاقاتی که واسم افتاد توی ذهنم ندارم ولی اون اتفاقاتی که مهم بودند و یادم هست را مینویسم بعد از اینکه من متوجه شدم باردارم دقیقا یک 17روز بعدش در اوایل ماه مبارک رمضان بود که چهار روز ازش میگذشت متوجه شدیم عمه صفورات باردار شده (عمه صفورا حالا یک گلی به نام محمد رضا داره که اونم وبلاگ دارد) خاله منیره ام که دو ماه و نیم زودتر از من باردار بود نیلوفر خانم را داره حالا تو خانواده ی ما تعداد نوه ها زیاد شد.این هم چند تاعکس ازالنا با محمدرضاعمه صفورا که ١٥ روز از النا کوچکتره.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی